به بهانهی نمایش فیلم آنابل، این بار به سراغ دنیای وحشت و ترس آمدهایم. در این مجال همراه با شما به مرور معروفترین اشیای تسخیر شدهی جهان خواهیم پرداخت.
پدیدهی تسخیرشدگی اغلب زمانی رخ میدهد که روح یا هر چیز ماورایی، بعد از مرگ، حاضر به ترک این جهان مادی نبوده و در عوض میان زندگان باقی مانده و سرگردان شود . اگرچه اغلب مردم بیشتر خانههای تسخیر شده یا جنزده را میشناسند، اما واقعیت این است که یک موجود اثیری یا شیطانی میتواند به هر چیزی اعم از جواهر تا نقاشی متصل شده و آن را تسخیر کند.
در ادامه به ده شیء تسخیر شده و معروف جهان میپردازیم که تا به امروز حفظ و نگهداری شدهاند. داستان آنها رنگ و بویی از واقعیت به خود گرفته و شواهد نشان میدهد که پدیدهی تسخیرشدگی در مورد آنها صدق میکند! پس اگر تحمل ترس و وحشت را نداشته، از موجودات جهان دیگر واهمه دارید و خواندن یا شنیدن در مورد آنها، کابوس شبانهتان است، از دنبال کردن این مطلب بپرهیزید.
پیش از خواندن این مطلب باید بگوییم که یک وبسایت علمی است و همچون علم که هنوز نتوانسته برخی اتقاقاتی که در ادامه می خوانید را توجیه کند، ما نیز پاسخ یا موضعی برای آنها نداریم. قصد ما از ارائه این مطلب فقط طرح اتفاقات عجیبی است که رخ داده است.
آنابل
اگر شما هم جزو علاقهمندان دنیای فیلمهای ترسناک هستید، پس قطعاً فیلم "احضار" یا همان (The Conjuring)، محصول سال 2013 هالیوود را دیدهاید. محور اصلی داستان که بر مبنای واقعیت ساخته شده، حول خانوادهای میچرخد که در خانهی زنی جادوگر به نام بتشیبا زندگی میکنند و شاهد حوادث ترسناک و ماورالطبیعه هستند. در این داستان عروسکی به نام آنابل هم حضور دارد که درون ویترینی شیشهای نگهداری میشود، چرا که جزو اشیای تسخیر شده و غیرقابل کنترل است. آنابل دست مایه ساخت فیلمی به همین نام بود که امسال اکران شد. اگر چه عروسک فیلم آنابل با ظاهر ترسناکش اصلاً مناسبتی برای کودکان نداشت، اما آنابل اصلی قیافهی بانمکتری دارد. البته این چیزی از ماهیت ترسناک این عروسک نمیکاهد. آیا آمادهاید با آنابل واقعی روبرو شوید؟
در سال ۱۹۷۰ زنی از یک فروشگاه عروسکی پارچهای با مدل قدیمی خرید تا به عنوان کادوی تولد به دخترش که دانشجوی کالج بود، هدیه کند. دختر این عروسک را بسیار دوست داشته و آن را در آپارتمانی که با دوستانش در آن ساکن بود، نگهداری میکرد. اما به زودی اوضاع شروع به پیچیده شدن کرد. دختر و هم اتاقیش متوجه شدند که حوادث عجیبی رخ میدهد که در روی دادن تمامی آنها این عروسک نیز دخیل است. عروسک ناگهان گم شده و سر از اتاق دیگر در میآورد درحالی که حتی کسی آن را لمس نکرده است. به علاوه گهگاه تکههای کوچکی از کاغذ پیدا میکردند که گویی کودکی روی آنها نقاشی کشیده بود، کاغذهایی که متعلق به دخترها نبود. آنها حتی یک روز عروسک را در حالی یافتند که روی پاهای پارچهای خود ایستاده بود، امری که امکانپذیر به نظر نمیرسید. اینجا بود که دخترها دیگر حقیقتاً وحشت زده شده و با یک مدیوم تماس گرفتند. مدیوم به آنها گفت که شاید این عروسک توسط روح دختری که به تازگی در آپارتمان آنها فوت کرده، تسخیر شده باشد. در جریان کار این مدیوم دریافت که آنابل این دختران را دوست داشته و میخواهد همیشه با آنها باقی بماند. دختران سرانجام این خواسته آنابل را پذیرفتند. اما اوضاع کم کم تغییر کرده و رو به وخامت گذاشت، به ویژه که یک شب یکی از دوستان آنها توسط عروسک مورد حمله قرار گرفته و زخمی شد، به طوری که خراشهای متعددی روی قفسه سینه او مشاهده میشد. اینجا بود که دیگر کاسهی صبر دخترها لبریز شده و با دو محقق عالم ارواح، اِد و لورن وارن (Ed & Lorraine Warren)، تماس گرفتند.
اِد و لورن وارن
این زوج با تحقیقات خود دریافتند که این عروسک هیچ زمانی توسط روح یک کودک خردسال تسخیر نشده است، بلکه برعکس توسط یک روح شیطانی اشغال شده که با گفتن دروغ در مورد هویت خود، سعی در نزدیک شدن هر چه بیشتر به دخترها را داشته است. آنها نتیجه گرفتند که او در نهایت میخواسته یک یا هر دو دختر را تسخیر کند. دختران وحشتزده، آنابل را به وارنها دادند تا آن را در یک قفسهی شیشهای در موزهی شخصی خود در کانکتیکات نگهداری کنند. محفظه شیشهای که روی آن نوشته شده: "اخطار، آن را باز نکنید".
تا به امروز آنابل هنوز هم در این ویترین شیشهای نشسته و خدا میداند که چه نقشههایی در سر دارد!
جعبهی دیبوک (Dibbuk Box)، تسخیر شده توسط روحی باستانی و بدنهاد
بر طبق داستانهای فولکلور یهودیان، جعبهی دیباک، محفظهای برای نگهداری بطریهای نوشیدنی است که توسط یک روح شریر باستانی که به دنبال تسخیر زندگان است، اشغال و مورد استفاده قرار گرفته است. بخشی از این جعبه زمانی که همراه با تاریخچه وحشتناکش در e-Bay قرار گرفت، به شهرت فراوانی دست یافت.
داستان از سپتامبر سال 2001 آغاز میشود، زمانی که یک خریدار اشیای آنتیک و عتیقه در یک حراج ایالتی در شهر پورتلند، ایالات اورگِن حضور مییابد. یکی از اشیایی که برای فروش گذاشته شده، جعبهای است چوبی که متعلق به زنی 103 ساله و یهودی است. این جعبه توجه او را جلب کرده و آن را میخرد. نوهی این زن بعداً در مورد گذشتهی مادربزرگ و داستان این جعبه به خریدار توضیحاتی میدهد، اینکه مادربزرگ او آخرین نفر از خانوادهای بوده که در طول نسلکشی نازیها در طول جنگ جهانی دوم کشته شدهاند. و زمانی که او به ایالات متحده مهاجرت میکند، این جعبه و دو شی دیگر، تنها چیزهایی بودند که او با خود به این کشور آورده است.
نوهی این زن در ادامه میافزاید که مادربزرگ همیشه این جعبه را پنهان میکرده و به همهی خانواده اکیداً توصیه کرده که از باز کردن درب آن جداً خودداری کنند، چرا که این جعبه توسط روح باستانی و بدخواهی به نام "دیبوک" اشغال شده است.او وصیت کرده که جعبه همراه با جسد او سوزانده شود. اما از آنجایی که این درخواست با قوانین یهودی تضاد داشته، خانواده از انجام درخواست او سرباز زدند.
زمانی که خریدار به زن پیشنهاد میدهد که آیا دوست دارد برای تجدید خاطرات جعبه را پیش خود نگهدارد، زن بی هیچ تردیدی این درخواست را رد میکند. او حتی نگران و وحشت زده میافزاید که آنها با هم معامله کرده و خریدار باید جعبه را با خود ببرد.
خریدار هم جعبه را با خود برده و آن را در زیرزمین محل کارش نگهداری میکند، اما خیلی زود حوادث ترسناک و ناخوشایندی شروع به رخ دادن میکنند. یکی از دستیاران او در فروشگاه به او میگوید که نور اتاقها کم و زیاد شده و گاهی درهای امنیتی قفل میشوند، حتی او گاهی صداهای وحشتناکی از زیرزمین میشنود. وقتی او برای بررسی موضوع به زیرزمین میرود متوجه بوی زنندهای میشود که هوا را مسموم کرده است؛ به علاوه تمام لامپهای زیرزمین شکسته شدهاند.
خریدار بدشانس برای فرار از این وضعیت جعبه را به مادرش هدیه میکند، ولی زن بیچاره خیلی زود به دلیل سکتهی شدید روانه بیمارستان شده و در آنجا با چشمانی اشکبار به پسرش میگوید که از هدیهی او متنفر است. مرد بیچاره این جعبه را بارها به افراد مختلفی هدیه میدهد، اما خیلی زود این جعبه دوباره به خود او برگردانده میشود، چرا که مردم آن را دوست ندارند و گاهی حتی حضوری شیطانی را در مورد آن حس کردهاند. خیلی زود خود او دچار کابوسهای شبانه وحشتناکی میشود و بعداً درمییابد که تمامی اطرافیان او که در نزدیکی جعبه بودهاند، هر شب کابوسهای مشترکی میبینند. او حتی سایههایی را میبیند که در اطراف او حرکت میکنند. بالاخره او میپذیرد که چیزی ماورایی در حال رخ دادن است.
یکبار که او در حال تحقیق بوده، همان جا پشت کامپیوتر به خواب میرود و زمانی که بیدار میشود، بازدم کسی را روی گردنش احساس میکند، وقتی که برمیگردد سایه عظیمی را میبیند که تا هال کشیده شده است. اینجا دیگر تاب و توانش به پایان رسیده و جعبه را با شرحی از مصایبی که از زمان خریدش تا به حال متحمل شده در e-Bay میگذارد.
جیسِن هکستِن (Jason Haxton)، که در موزهی پزشکی میزوری مشغول به کار است، این جعبه را از حراج e-Bay خریداری میکند. او بعدها کتابی در مورد این جعبه و پیشینهی ناخوشایندش به رشتهی تحریر درمیآورد که منبع الهام ساخت فیلمی ترسناک با عنوان "تسخیر" (Possession) در سال 2012 میشود.
نقاشی تسخیر شده که باعث غش ، ضعف و بیماری میشود
در سال 2000، در e-Bay، نقاشی برای فروش گذاشته شد که اثر هنرمندی به نام بیل استونهم (Bill Stoneham) و عنوان آن "دستانی که مانع او هستند" (The Hand Resist Him)، بود. این اثر هنری هم اینک به عنوان یکی از معروفترین آثار هنری تسخیر شدهی جهان شناخته میشود. محتوای اصلی کار، پسر کوچکی است که همراه با یک عروسک ترسناک مقابل دری شیشهای ایستاده است. این اثر که در سال 1972 به تصویر کشیده شده، توسط بازیگر هالیوودی جان مارلی (John Marley)، خریداری شد. این نقاشی درست قبل از آنکه در e-Bay برای فروش گذاشته شود، توسط زوجی کالیفرنیایی خریداری شد، این زوج بعدها ادعا کردند که شخصیتهای حاضر در این نقاشی شب هنگام از بوم خارج شده و در گوشه و کنار خانه گردش میکردند.
حتی گفته شده که پسر بچهی حاضر در این نقاشی به اتاقی که تابلو در آن آویزان بوده وارد شده است و همهی کسانی که در آنجا حضور داشتند احساس بیماری و ضعف کردند. بزرگترها ادعا کردند که گاهی اوقات دستانی را حس کردند که آنها را لمس میکرده و گروهی مدعی بودند جریانی از هوای گرم را احساس کردند گویی که در مقابل فری روشن ایستاده باشند.
حتی کسانی هم که به صورت آنلاین به این تصویر نگاه کردهاند، اظهار داشتهاند که با نگاه کردن به این تابلو حسی ناخوشایند مملو از ترس و آشفتگی را تجربه نمودهاند. حتی یکی از آنها ادعا کرده که چاپگر جدید آنها که همیشه به خوبی کار میکند، هنگام پرینت گرفتن از تصویر این تابلو از کار میافتد و هیچگاه از این تابلو پرینت نمیگیرد.
این تابلو در نهایت توسط یک گالری هنری در گرنت رپیدز (Grant Rapids)، خریداری شد. وقتی صاحب گالری با نقاش این اثر صحبت کرد، او عمیقاً از اینکه اثر هنری او تا این حد در زمینهی مسائل ماورالطبیعه در مرکز توجه قرار گرفته، شگفت زده شد. هر چند او اظهار کرد دو نفر از کسانی که این تابلو را در حالت اورجینال تماشا کردند، ظرف یک سال از دنیا رفتهاند.
آیینهای که روح زنی به همراه بچههایش آن را تسخیر کردهاند
خانهی اربابی مزرعهی میرتلز (Mirtles)، را شاید بتوان در شمار معروفترین خانههای تسخیر شدهی آمریکا و چه بسا جهان دانست. تاریخ تأسیس آن به سال 1796 باز میگردد والبته محل ساخت آن هم به نوعی در این تسخیر شدگی بی تأثیر نیست. این مزرعه و خانهی آن در گورستان بومیان آمریکا ساخته شده است. هر چند براساس پارهای از خرافات محلی، اینجا محل وقوع دست کم ده جنایت بوده و رخ دادن رویدادهای ماورایی و عجیب نیز در آن به صورت روزانه گزارش میشده است.
شاید بتوان تسخیرشدهترین شی این خانه را آیینهای دانست که در سال 1980 در آنجا قرار داده شده است. مهمانان این خانهی اربابی گفتهاند که گاهی پیکرههایی لرزان را در آیینه مشاهده کرده و بعضاً اثر انگشت کودکی روی شیشهی آن برجا مانده است. هرچند براساس افسانههای محلی، ارواح زنی به نام سارا وودراف (Woodruff) و فرزندانش در این آیینه به دام افتادهاند. گفته میشود که سارا و فرزندانش به واسطهی مسمومیت جان خود را از دست دادند و باید در زمان مرگ آنها روی آیینه پوشانده میشد تا از به دام افتادن ارواح او در آن جلوگیری به عمل میآمد. اما به هر دلیلی این اتفاق رخ نداده و اکنون این ارواح در محل رفت و آمد داشته و حضور خود را در آیینه نشان میدهند.
لباس عروس جنزدهای که به خودی خود میرقصد
در سال 1849 دختری به نام آنا بیکر از خانوادهای مرفه، عاشق آهنگری فقیر از طبقات فرودست جامعه شد. اما در این میان پدر دختر، اِلیس بِیکر، با این ازدواج موافقت نکرده و مرد جوان را واداشت تا خانه و زندگی خود در ناحیه آلتونا (Altoona) در ایالت پنسیلوانیا، رها کرده و ترک دیار کند، از سوی دیگر دخترش را نیز در خانه حبس کرد. آنا از بعد از این حادثه، کینهی پدرش را به دل گرفت و تا زمان مرگش در سال 1914 این خشم و عصبانیت را رها نکرده و بدون آنکه ازدواج کند از دنیا رفت.
قبل از تمامی این رویدادها، آنا لباس عروس زیبایی انتخاب کرده بود تا در روز ازدواجش به تن کند، اما از آنجایی که این اتفاق هرگز رخ نداد، دختری از خانوادهی محلی به نام الیزابت دیزارت به جای او این لباس را پوشید، اما در عوض تمام عمرش را در حسرت سپری کرد. سالها بعد لباس به انجمنی خیریه اهدا شد و سرانجام عمارت بیکرها هم به موزه تبدیل شد. لباس عروس نیز در کمدی شیشهای و در اتاقی که سابقاً متعلق به آنا بیکر بود، آویزان شد.
گفته میشود که لباس گاهی به صورت خودبخودی حرکت میکند، به ویژه در زمان ماه کامل این امر بیشتر روی داده و لباس از سویی به سوی دیگر تاب میخورد،گویی عروسی جوان روبروی آینه ایستاده و لباس را به تنش امتحان میکند.
تمام کسانی که برای تحقیق به سراغ لباس آمده و آن را از نظر ماورایی و ارتباطات خاص مورد بررسی قرار دادند، در نهایت دست خالی بازگشتند. هنوز هیچ کسی نتوانسته توضیحی قانع کننده در مورد این حرکتهای خودبخودی ارائه کند. شاید این در نهایت آنا بیکر است که لباسش را مطالبه میکند.
اولین بخش از این مطلب به پایان رسید. نمیدانیم آیا شما این رویدادها را باور میکنید یا نه؟ موارد ذکر شده در این فهرست در شمار معروفترین و شناخته شده ترین تسخیر شدههای جهان هستند. احساس شما در این مورد چیست؟ نظر خود را با ما در میان بگذارید.