پرینت

چرا روایت دشمن مؤثرتر از ماست؟ آسیب‌شناسی رسانه در جنگ ایران و اسرائیل

on .

چرا روایت دشمن مؤثرتر از ماست؟ آسیب‌شناسی رسانه در جنگ ایران و اسرائیل

به گزارش خبرگزاری حوزه[1]، محتوای زیر حاصل سلسله نشست‌های مجازی «آنِ ما شدن؛ چگونگی پیوند سرزمین، ملت و دین در همبستگی ملی ایرانیان» پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم (علیه‌السلام) است.

در این نشست به موضوع «وظیفه رسانه‌ها در حفظ و تقویت روایت اصیل از همبستگی تمدنی جامعه ایرانی» توسط حجت الاسلام علیرضا محمدلو، محقق و پژوهشگر فلسفه علوم اجتماعی پرداخته شده است که حوزه‌نیوز به انتشار متن این نشست خواهد پرداخت:

* محورهای اصلی نشست

۱. نقش متفاوت رسانه در شرایط عادی و غیرعادی

۲. نقش کلیدی رسانه در جنگ ایران و اسرائیل

۳. سه مدل عملکرد رسانه: توصیفی، تحلیلی، راهبردی

۴. رسانه راهبردی: تمرکز بر ایجاد همدلی و انسجام ملی

۵. ضعف رسانه ما در بازنمایی جنگ و قدرت روایت دشمن

۶. ضرورت پشتیبانی داخلی و روایت‌گری بین‌المللی رسانه

۷. اهمیت ژورنالیسم زنده در روایت جنگ

۸. مدیریت بحران و اقتدار با روایت «مقتدر مظلوم»

* پرسش مخاطبین

* رسانه‌های ما تنها در بازه‌ی زمانی حین جنگ، آن‌هم در بعد داخلی، توانسته‌اند خروجی‌هایی نسبتاً قابل قبول ارائه دهند. نه اینکه عملکردشان عالی باشد، اما می‌توان گفت قابل قبول بوده است. با این حال، چه پیش از جنگ و چه پس از آن، رسانه‌ها نتوانستند مسئولیت‌های اصلی خود را به درستی انجام دهند. در واقع، این وظایف بر دوش رسانه‌هاست، اما نتوانستند آن را به دوش بکشند.

اینجا به نظر من، دو پرسش مهم وجود دارد که باید به آن‌ها بپردازیم:

_ نخست اینکه چرا رسانه‌های ما نگاه بلندمدت به وضعیت جامعه ندارند؟

_ چرا سطح مسئولیت‌پذیری رسانه‌ها پایین است؟

_ چگونه می‌توان این دو ضعف را برطرف کرد تا رسانه‌ها عملکردی پیوسته و مؤثر، نه فقط مقطعی و محدود به زمان بحران، داشته باشند؟

چرا روایت دشمن مؤثرتر از ماست؟ آسیب‌شناسی رسانه در جنگ ایران و اسرائیل

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. ابتدا اجازه دهید یک وضعیت‌شناسی ارائه کنم. در واقع، باید بررسی کنیم که در این رخداد، رسانه چه آورده‌ای داشته است؟

در حوزه‌ی رسانه چه اتفاقی افتاده؟ آیا رسانه نقش خود را به درستی ایفا کرده است؟ آیا اصلاً به‌عنوان یک بازیگر جدی در میدان عمل ظاهر شده، یا بیشتر به‌صورت فانتزی و صوری عمل کرده است؟ این موضوع بسیار حائز اهمیت است.

رسانه‌های ما با سبک خاصی که در پیش گرفته بودند، به‌نظر می‌رسد آمادگی لازم برای مواجهه با وضعیت‌های آنتروپیک، شرایط غیرعادی و آنرمال را نداشتند.

چنین برداشت و تلقی‌ای وجود داشت که رسانه صرفاً در شرایط عادی دارای مأموریت‌هایی است، و وقتی وضعیت به‌سوی حالت‌های غیرعادی می‌رود، مأموریت‌ها و کارویژه‌های رسانه نیز تغییر می‌کند. این تفاوت بسیار بنیادین است. راهبرد رسانه در شرایط عادی با راهبرد آن در شرایط بحرانی کاملاً متفاوت می‌شود.

برای مثال، در یک شرایط خاص، وظیفه‌ی رسانه صرفاً تبیین واقعیت‌هاست؛ اما در شرایط دیگر، رسانه باید افق‌گشایی کند.

* در جنگ ایران و اسرائیل، رسانه نقش تمام‌کننده را ایفا کرد

تبیین مربوط به موقعیتی است که شما فرصت تأمل، گفت‌وگو و ارائه راهبردهای کلان دارید، مخاطب در دسترس است، امکان ارتباط دوسویه فراهم است، اما در شرایطی مانند جنگ، که وضعیت آنتروپیک حاکم است، رسانه باید بتواند از تک‌گزاره‌ها و موقعیت‌های محدود، حداکثر بهره را ببرد.

درست مانند یک تیم فوتبال که فقط یک مهاجم دارد، و آن مهاجم باید از تک‌موقعیت‌های خود نهایت استفاده را بکند. تعیین‌کننده این است که تمام‌کننده کیست و چگونه از آن فرصت محدود استفاده می‌کند.

در جنگ اخیر ایران و اسرائیل، به‌نظر من رسانه توانست نقش تمام‌کننده را ایفا کند. دلیل عمده‌ی آن هم این بود که در حوزه‌ی نظامی، ما در وضعیت موازنه بودیم، و حتی می‌توان گفت شیب وضعیت به نفع ما بود.

در آغاز، جامعه دچار بهت و شوک شد، اما در ادامه، سیستم نظامی ما آمادگی کافی داشت و این موازنه‌ی مثبت باید در حوزه‌ی افکار عمومی نیز بازتاب می‌یافت.

اینجا بحثی از یک استراتژیست جنگی به نام «کلاوزویتس» مطرح است که اشاره می‌کند جنگ دارای سه ضلع است:

ارتش

دولت

و ضلع سوم، یعنی مردم.

از نظر او، مردم صرفاً در جایگاه مصرف‌کننده یا دریافت‌کننده‌ی پیام باقی نمی‌مانند، بلکه به کنشگرانی فعال بدل می‌شوند که می‌توانند سیستم را یا تحت حمایت خود قرار دهند، یا آن را تحت فشار بگذارند.

در واقع، مردم می‌توانند به‌عنوان کاتالیزور عمل کنند؛ شتاب‌دهنده‌ی عملکرد سیستم یا بالعکس، مسبب انفعال آن.

اینجا نقش رسانه بسیار برجسته می‌شود؛ رسانه، حلقه‌ی واسطی است میان جامعه و وضعیت جنگ.

ما باید بررسی کنیم که رسانه چگونه در نسبت با جامعه و جنگ خود را نشان داده است؟

آیا درست عمل کرده؟

اگر نکرده، چه باید بکند؟

این همان نکته‌ای است که من می‌خواهم به آن بپردازم.

* بررسی سه مدل از عملکرد رسانه‌ای

به نظرم، سه نوع یا سه مدل عملکرد رسانه‌ای را می‌توان شناسایی کرد:

۱. رسانه‌ی توصیفی یا انعکاسی: این نوع رسانه صرفاً بازتاب‌دهنده‌ی اتفاقات است. از افعال ماضی مانند «بود»، «شد»، «گشت»، «گردید» استفاده می‌کند. عبارات رایجی چون «فلانی گفت»، «وی افزود» یا «اظهار داشت» در این نوع رسانه شایع است. اطلاعات بدون پردازش و تحلیل، صرفاً به مخاطب انتقال داده می‌شوند.

۲.رسانه‌ی تحلیلی: این نوع رسانه علاوه‌بر توصیف، تلاش می‌کند گمانه‌زنی کند، تحلیل ارائه دهد، ارزش‌گذاری داشته باشد و به واقعیت جهت بدهد. نوعی معرفت‌شناسی به مخاطب منتقل می‌شود و رسانه صرفاً در نقش ناقل بی‌طرف ظاهر نمی‌شود.

۳. رسانه‌ی راهبردی: این نوع رسانه که ما در شرایط جنگی شدیداً به آن نیاز داریم، و در این جنگ اخیر ضرورت آن به شکلی واضح و عینی احساس شد. پیش‌تر که از لزوم رسانه‌ی راهبردی صحبت می‌کردیم، برای برخی تصمیم‌سازان و مسئولان قابل درک نبود که رسانه‌ی راهبردی دقیقاً یعنی چه. اما در این جنگ، ترجمه‌ی بسیار شفافی از آن ارائه شد.

رسانه‌ی راهبردی، رسانه‌ای است که بتواند درباره‌ی آینده سخن بگوید، مسیر ترسیم کند. مشخص کند که جنگ ممکن است چقدر ادامه پیدا کند، و اگر طولانی شد، باید چه اقداماتی صورت گیرد.

اجازه دهید مثالی بزنم: سریالی آمریکایی به نام «جریکو» را به خاطر دارم که چند سال پیش آن را تماشا کردم. در این سریال فرض می‌شد که ایالات متحده وارد جنگی شده و یک ایالت خاص از کشور، به‌صورت آزمایشی و در قالب درام، درگیر جنگ می‌شود.

هدف این بود که نشان داده شود اگر چنین وضعیتی پیش آید، مردم چگونه باید رفتار کنند؟ تغذیه‌شان چگونه تأمین شود؟ همکاری اجتماعی چگونه شکل گیرد؟ بهداشت و درمان چگونه در دسترس قرار گیرد؟ تعامل آن‌ها با نیروهای مسلح چگونه باشد؟

تمام این موارد در قالب داستانی روایت می‌شد، بدون آنکه موجب اضطراب یا التهاب در جامعه شود.

* دو تکیلف اساسی رسانه راهبردی

اینجا نکته‌ی مهمی وجود دارد که باید باز شود: رسانه‌ی راهبردی دو کارویژه‌ی اساسی دارد:

۱. «دریم‌سازی» یا خیال‌پردازی مثبت: یعنی ساختن رؤیا و تخیل آینده‌محور برای مخاطب. مخاطب نباید احساس محبوس بودن در وضعیت فعلی داشته باشد. حتی اگر در معرض موشک‌باران یا حملات نظامی قرار دارد، رسانه باید نشان دهد که این وضعیت پایدار نیست و رو به پایان است.

۲. «درام‌سازی»: روایت‌پردازی و ساختن داستانی که بتواند مردم را از وضعیت سردرگمی خارج کند.

مثال روشن آن، گفت‌وگوی سردار سرلشکر محسن رضایی در روز دوم یا سوم جنگ بود. گفت‌وگویی که در قالب یک برنامه‌ی خبری ویژه حدود بیست تا سی دقیقه به طول انجامید.

در آن مصاحبه، ایشان توانستند با بیان شفاف و روشن، فضای ذهنی جامعه را آرام کنند، از بهت و شوک اولیه بکاهند، و نوعی افق ذهنی برای مردم ترسیم کنند. همین حضور مؤثر یک شخصیت در رسانه، توانست نسبت افکار عمومی با واقعیت جنگ را مشخص کرده و نقش مهمی در مدیریت فضای عمومی ایفا کند.

بنابراین، رسانه‌ی راهبردی باید بتواند برای مخاطب، «آینده بسازد»، رؤیا خلق کند، و افق‌های قابل تصور را جایگزین فضای تاریک و مبهم فعلی نماید.»

* ضعف و تکرار رسانه در بازنمایی جنگ و مدیریت روایت قوی توسط دشمن

محور بعدی، مسئله «درام» است؛ به این معنا که نحوه‌ی نمایش و بازنمایی رسانه‌ای چگونه باید باشد. در همان روزهای ابتدایی جنگ – که اساساً مدت آن تنها دوازده روز به طول انجامید – هر روز و هر لحظه‌اش تأثیرگذار و تعیین‌کننده بود.

در آن فضای پرتنش که تحت بمباران‌های موشکی و شرایط تهاجمی و پدافندی شدید قرار داشت، کاملاً احساس می‌شد که رسانه در بازنمایی واقعیات خلأ جدی دارد.

به‌طور مشخص، وقتی که در موقعیت تهاجمی (آفندی) قرار می‌گرفتیم، رسانه‌ی ما عملکردی یکنواخت، فاقد تنوع، و بدون جذابیت لازم داشت. در سوی مقابل، طرف مقابل (رژیم صهیونیستی) با استفاده از یک پروتکل رسانه‌ای منسجم و بسته، مدیریت دقیقی بر فضای رسانه‌ای خود داشت.

این پروتکل شامل اقدامات حقوقی و قضایی نیز می‌شد؛ به‌گونه‌ای که انتشار تصاویر خاص، جرم‌انگاری شده بود و تهدیداتی برای منتشرکنندگان در نظر گرفته بودند. همچنین، با انسداد فضای مجازی خود، اجازه‌ی بازنمایی آزادانه‌ی واقعیات را نمی‌دادند.

ما در مقابل، تنها چند قاب تصویری محدود و تکراری در اختیار داشتیم. این قاب‌ها ظرف زمانی کمتر از یک دقیقه به‌پایان می‌رسید و بازنمایی رسانه‌ای دچار تکرار می‌شد.

یعنی مخاطب ناگزیر بود همان صحنه‌ها را بارها و بارها ببیند، بدون هیچ نوآوری یا غنای محتوایی. این تکرار، به‌جای آن‌که موجب تقویت روحیه‌ی مخاطب شود، او را به رخوت و دل‌زدگی می‌کشاند.

اما در برخی از شهرهای درگیر، به‌ویژه در لحظات اولیه‌ی حملات، حال و هوای متفاوتی رقم خورد. در همان زمان که موشک‌ها از بالای سر عبور می‌کردند، نوعی احساس انگیزه و شور اجتماعی ایجاد شد.

این حس، مشابه نوعی بازگشت به حیات اجتماعی (ریکاوری) بود، به‌ویژه پس از شهادت فرماندهان و دانشمندان هسته‌ای کشور، که جامعه را در فضای خاصی از غم و اندوه قرار داده بود.

این بازگشت به امید، بسیار ارزشمند بود، اما متأسفانه بازنمایی آن در رسانه، تنها در قالب چند ثانیه تصویر خلاصه شد. یعنی عبور موشک نمایش داده می‌شد و سپس پایان می‌یافت؛ بدون هیچ پردازش یا استمرار محتوایی.

* جهت دهی رسانه های دشمن برای توجیه حمله به جمهوری اسلامی ایران

از همین‌رو، رسانه باید بتواند این مسئله را ترمیم کند. اما ترمیم این وضعیت چگونه ممکن است؟

یکی از راه‌ها، بهره‌برداری از رسانه‌های بین‌المللی است. باید بتوان کریدورها و شبکه‌های رسانه‌ای جهانی را ایجاد و فعال کرد.

این مسئله مستقیماً به رویکرد حاکمیتی ما در قبال جنگ بازمی‌گردد؛ به این معنا که حکمرانی در دوران جنگ باید دو کار اساسی انجام دهد:

اول، تأمین پشتیبانی اجتماعی در داخل

و دوم، طراحی و تدبیر یک امتداد بین‌المللی برای روایت‌گری رسانه‌ای.

به‌نظر می‌رسد این دو اقدام، در آن برهه، آن‌گونه که باید و شاید، تحقق نیافتند.

با این‌حال، در ادامه‌ی جنگ، به‌ویژه در روزهای هفتم، هشتم و نهم، برخی اخبار بین‌المللی به ما رسید که نشان از تحرکاتی مهم در خارج از کشور داشت.

به‌عنوان نمونه، تظاهراتی در ایالات متحده و برخی کشورهای اروپایی (خصوصاً هلند) برگزار شد که در آن، تعداد قابل‌توجهی از مردم با شعارهایی در حمایت از ایران به خیابان‌ها آمدند.

همچنین در تعدادی از کشورهای عرب‌زبان منطقه نیز چنین واکنش‌هایی دیده شد. این‌گونه پوشش‌های خبری بین‌المللی باید در سیاست رسانه‌ای حکمرانی ما به‌مثابه یک دکترین تلقی شود.

امروزه خبر، دیگر صرفاً یک مقوله‌ی فانتزی یا اطلاع‌رسانی ساده نیست؛ بلکه می‌تواند نقش دکترین را ایفا کند.

برای مثال، شبکه‌ی سی‌ان‌ان (CNN) که از نظر جناحی مخالف رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده است – بر خلاف شبکه‌ی فاکس‌نیوز که حامی اوست – در یکی از گزارش‌های خود جمله‌ای کلیدی را مطرح کرد.

این شبکه گفت: «فاکس‌نیوز باعث شد دونالد ترامپ به ایران حمله کند». فارغ از این‌که این گزاره به‌لحاظ واقع‌گرایانه تا چه میزان درست است، آنچه اهمیت دارد، تأثیرگذاری یک رسانه‌ی راهبردی چون سی‌ان‌ان است.

در ادبیات رسانه‌ای، اصطلاحی داریم به‌نام «اثر سی‌ان‌ان» یا CNN Effect؛ به‌این معنا که این رسانه توان موج‌سازی، جریان‌سازی و حتی واقعیت‌سازی در پارادایم‌های بازنمایی را داراست.

همین رسانه، در مواجهه با رقیب جناحی خود یعنی فاکس‌نیوز، تصریح می‌کند که اقدامات آن باعث شکل‌گیری یک حمله‌ی نظامی شده است.

این مسئله نشان می‌دهد دامنه‌ی اثرگذاری یک رسانه می‌تواند به‌اندازه‌ای باشد که حتی یک کشور را به حمله علیه کشور دیگر وادار کند.

از سوی دیگر، شاهد بودیم که در واکنش به برخی گزارش‌ها، دونالد ترامپ – رئیس‌جمهور وقت آمریکا – با عصبانیت در برابر خبرنگاران ظاهر شد و خواستار حذف و اخراج برخی خبرنگاران سی‌ان‌ان شد و با ادبیاتی توهین‌آمیز و چاله‌میدانی، این رسانه و حتی رسانه‌هایی چون نیویورک‌تایمز و لس‌آنجلس‌تایمز را مورد هجمه قرار داد.

* ناکامی رسانه‌ی ما در روایت‌سازی مقابل تصویرسازی رسانه‌های خارجی

نکته‌ی قابل‌توجه آن‌جاست که همین لس‌آنجلس‌تایمز، در صفحه‌ی اول خود، گزارشی منتشر کرد با دو تصویر نمادین. در تصویر نخست، مردم ایران با پرچم‌های کشور در میدان‌ها حضور یافته و نماد پیروزی را به نمایش می‌گذاشتند.

در تصویر دوم، عده‌ای از شهروندان اسرائیلی را نشان می‌داد که در کنار تابوت‌هایی نشسته، گریان و مویه‌کنان بودند. این رسانه، با قرار دادن این دو تصویر در کنار هم، مخاطب را با پرسشی چالش‌برانگیز مواجه ساخت: برنده‌ی این جنگ کیست؟

با این توصیف، حتی رسانه‌های مخالف ترامپ نیز، در بازنمایی واقعیت‌ها از نگاه خود، روایت‌هایی قابل توجه ارائه می‌دهند.

حال سؤال این‌جاست که رسانه‌ی ما چگونه عمل کرده است؟ درحالی‌که، به‌عنوان نمونه، رسانه‌ای داخلی ما دقیقاً همان الگوی لس‌آنجلس‌تایمز را به‌شکل معکوس و علیه خودی پیاده کرد.

این در حالی بود که رهبر معظم انقلاب در بیانات خود، سه پیروزی را مورد تأکید قرار دادند:

نخست، پیروزی در برابر آمریکا

دوم، پیروزی در برابر رژیم صهیونیستی

و سوم، پیروزی در تحقق وحدت ملی.

این سه تبریک، به‌صراحت توسط ایشان اعلام شد.

حال سؤال مهمی که مطرح می‌شود این است:

آیا رسانه، در قبال واقعیت مسئولیت دارد یا خیر؟ و اگر دارد، راهبرد رسانه چیست؟

پیش‌تر گفته شد رسانه‌ی راهبردی باید دو کارکرد کلیدی داشته باشد:

نخست، «دریم‌سازی» یا ساخت تخیل و تصویر از آینده

و دوم، «درام‌سازی» یا بازنمایی زنده و مؤثر واقعیات.

اما افق عملکرد آن باید چگونه تعریف شود؟

آیا باید تمام واقعیت را نمایش دهد؟

یا آن را سانسور کند؟

آیا باید تنها بخشی از حقیقت را بازگو کند؟ یا ترکیبی از همه‌ی این رویکردها را برگزیند؟

پاسخ به این پرسش به مسئولیت رسانه در قبال افکار عمومی بازمی‌گردد.

* روایت جنگ به از طریق ژورنالیسم زنده یا سوم شخص

افکار عمومی ما در آن دوران، با تهدیدهایی جدی در سه حوزه‌ی کلیدی مواجه بودند:

«امید اجتماعی»، «اعتماد اجتماعی» و «اقتدار اجتماعی».

این سه مفهوم، کلیدواژه‌های مهمی در جامعه‌شناسی امروز محسوب می‌شوند. چنانچه این سه مؤلفه در جامعه‌ای تقویت شوند، نخست، تاب‌آوری اجتماعی افزایش می‌یابد؛ و دوم، انسجام اجتماعی ارتقا پیدا می‌کند.

حال باید دید رسانه‌ی ما در قبال «امیدآفرینی» چه عملکردی داشته است.

مسئله‌ی مهم‌تر این است که امروزه در عصر شبکه‌ای – بنا به اصطلاح «جامعه‌ی شبکه‌ای» که مانوئل کاستلز مطرح می‌کند – رسانه‌های اجتماعی از رسانه‌های رسمی سبقت گرفته‌اند.

اکنون باید پرسید رسانه‌های اجتماعی در چه مسیری حرکت می‌کردند؟ آیا این رسانه‌ها نیز «امیدآفرین» بودند؟

در پاسخ باید گفت، از نظر فنی، رسانه‌های ما در مسئله‌ی بازنمایی، نیاز به تأمل جدی‌تری داشتند. باید روی تکنیک‌های بازنمایی کار بیشتری انجام گیرد.

به‌عنوان مثال، باید بررسی شود که آیا جنگ باید از زبان سوم‌شخص روایت شود، یا نه، مدل سی‌ان‌ان که بر «ژورنالیسم زنده» تأکید دارد، مناسب‌تر است.

منظور از ژورنالیسم زنده این است که شخصی، در همان لحظه‌ی وقوع رویداد، در محل حضور داشته و روایت‌گری کند، نه آن‌که با فعل ماضی، بعدتر ماجرا را بازگو کند.

روزی که آن ترورها اتفاق افتاد—اگر اشتباه نکنم، پنج‌شنبه یا جمعه بود—صحنه‌هایی را دیدم که همچنان در ذهنم باقی مانده‌اند.

چند نفر از خبرنگاران صداوسیما در محل حضور داشتند و به‌صورت زنده صحنه را گزارش می‌کردند. آن‌ها ویرانی‌ها را نشان می‌دادند؛ پیکرهایی که به شهادت رسیده بودند، زنان و مردمی که در شوک و اندوه به محل آمده بودند، و آتش‌نشان‌هایی که شجاعانه وارد منطقه شده بودند.

اینجاست که اهمیت «ژورنالیسم زنده» برای جامعه امروز کاملاً آشکار می‌شود.

اگر قرار است روایت اول را ما ارائه کنیم، نمی‌توانیم از فعل ماضی استفاده کنیم؛ روایت اول باید در لحظه، با فعل مضارع، در دل حادثه شکل بگیرد. این یعنی حضور فعال رسانه در قلب بحران، نه تمرکز صرف بر یک نقطه محدود در حالی که ممکن است دوازده نقطه دیگر هدف حمله باشند.

* رسانه باید واقعیتِ «مقتدر مظلوم» را روایت کند

رسانه‌ای موفق است که با رعایت الزامات امنیتی، همزمان بتواند «امید» را در دل بحران به جامعه منتقل کند. این همان چیزی است که پیش‌تر نیز درباره آن در زمینه موشک‌ها و رویکرد آفندی عرض کردم؛ اما در موقعیت پدافندی نیز رسانه باید چهره‌ای از «مقتدر مظلوم» را به تصویر بکشد.

این دقیقاً همان الگویی است که اسرائیل در جنگ غزه از آن بهره گرفت.

اسرائیل دو کلیدواژه «اقتدار» و «مظلومیت» را در کنار یکدیگر نشاند و تلاش کرد نشان دهد که از سوی حماس آسیب دیده است.

در فضای داخلی اسرائیل، حتی حمله به کودکان غزه با این روایت توجیه شد. اما در عرصه بین‌المللی، چنین توجیهی نتیجه معکوس داد و روایت اسرائیل با شکست مواجه شد.

در واقع، برای نخستین بار پس از سال‌ها، واقعیت از روایت پیشی گرفت. این نکته مهمی است که باید به آن توجه کرد:

پارادایم «ظالم و مظلوم» توانست بر سایر چارچوب‌های روشنفکری، فراملی، یا حتی مذهبی غلبه کند.

مردم غزه صدایشان را از ژاپن، دانشگاه کلمبیای آمریکا، شبکه الجزیره، و حتی در اروپا—انگلستان و فرانسه—به گوش جهانیان رساندند. این قدرت حقیقت و واقعیت است که در بزنگاه‌ها، مسیر تاریخ را به‌سوی درستی سوق می‌دهد.

* رسانه باید بحران را کنترل و اقتدار را با روایت مدیریت کند

اگر بخواهم درباره عملکرد رسانه‌ها بگویم، باید به برخی تجربیات داخلی و خارجی اشاره کنم. مثلاً در آمریکا، آتش‌سوزی مهیبی در کالیفرنیا رخ داد. رسانه‌های آمریکایی چگونه آن را پوشش دادند؟ هدف آن‌ها حفظ اقتدار آمریکا بود، نه تحریک افکار عمومی.

به‌عنوان نمونه، رسانه‌های آمریکایی نمی‌گفتند «آمریکا در آتش می‌سوزد». در بازنمایی خبر، از عباراتی نظیر «آتش‌سوزی در ایالت کالیفرنیا» یا حتی «در یکی از خیابان‌های فلان شهر» استفاده می‌کردند تا بحران را کوچک‌نمایی کنند.

این یک تکنیک حرفه‌ای برای کنترل التهاب اجتماعی بود؛ جهت‌دهی اولیه خبر برای مدیریت واکنش مخاطب.

از سوی دیگر، آن‌ها گاهی برای همدل‌سازی افکار عمومی، از عنصر تراژدی بهره می‌بردند. تصاویر کودکان، موسیقی‌های احساسی، یا نمایش ویرانی‌ها با زاویه‌ای انسانی، همگی بخشی از «دراماتیزه‌سازی» ماجرا بود.

سؤال این است:

ما چقدر در به‌کارگیری این تکنیک‌ها موفق بوده‌ایم؟

آیا توانسته‌ایم به‌صورت زنده از صحنه مخابره کنیم و احساسات مردم را همراه سازیم؟

در برخی موارد، تنها به نمایش سوختگی لباس کودکان اکتفا کردیم. این در حالی است که در پرونده‌های جنایی، گاه تصویرسازی‌هایی از زندگی شخص خاطی منتشر می‌شود تا او را در چارچوبی اجتماعی و روانی بازنمایی کنند.

مثلاً نشان می‌دهند که جوان مورد نظر سرگرم خوش‌گذرانی بوده است. این‌ها تکنیک‌هایی برای «نرمال‌سازی» یا «عادی‌سازی» رویداد هستند که در حوزه رسانه دفاعی (پدافندی) اهمیت دارند.

یکی دیگر از تکنیک‌های مهم، «سقط اثر خبر» یا «مهار فراسوی واقعیت» است؛ به‌این‌معنا که رسانه باید بتواند توجه مخاطب را به‌جای عاملان یا مسئولان بحران، به خود واقعیت معطوف کند. مثلاً در جریان آتش‌سوزی کالیفرنیا، تمرکز بر خود حادثه بود نه مقصران آن (فرماندار یا شهردار).

* چطور با روایت‌سازی درست، مردم رو در بحران‌ها همراه کنیم

روایت‌سازی تنها با این عناصر کامل نمی‌شود. چند مولفه مهم دیگر نیز باید در نظر گرفته شود:

هشتگ‌سازی: در فضای مجازی، انتخاب هشتگ‌هایی با قدرت فراگیری بالا بسیار حیاتی است. این هشتگ‌ها نباید سوگیرانه باشند، بلکه باید جذابیت حداکثری داشته و توان ایجاد درگیری و دربرگیری بالا در میان کاربران را داشته باشند. کلیدواژه‌هایی چون «ایران‌جان» یا «پرچم خود» می‌توانند مصادیقی از این دست باشند.

نمادسازی: اینکه از چه کاراکترهایی برای نمایش ایثار، شجاعت یا همبستگی ملی استفاده می‌کنیم، اهمیت بالایی دارد. به‌عنوان نمونه، زنی که در صداوسیما در روز حادثه با رشادت به پوشش زنده ماجرا پرداخت، نقش مهمی در مهار التهاب و تبدیل آن به امید ایفا کرد.

او به‌طور اتفاقی تبدیل به نمادی از مقاومت رسانه‌ای شد و این همان «ضدروایت»ی است که ما باید آگاهانه بسازیم.

سکوسازی رسانه‌ای: ما نیاز به سه نوع سکو داریم—معقول، مشروع و مقبول. سکوی معقول می‌تواند استاد دانشگاه، اندیشمند یا یک کارشناس با دیسیپلین مشخص باشد.

سکوی مشروع کسانی هستند که با جریان حاکم همراستا هستند، مثل برخی نیروهای مردمی. سکوی مقبول شامل چهره‌های ورزشی و هنری است. به‌عنوان مثال، وقتی امیر قلعه‌نویی یا اعضای تیم ملی والیبال از طریق توییت یا استوری از ملت دفاع می‌کنند، باید از این کنش‌ها به‌عنوان بخشی از دراماتیزه‌سازی روایت استفاده کرد.

کارگردانی هنرمندانه می‌تواند این سکوها را به یک سناریوی ملی تبدیل کند؛ مانند کاری که در سریال «پایتخت ۵» انجام شد، جایی که خط داستانی وارد موضوع سوریه و داعش شد. این ترکیب هنر و رسانه، روایت را عمق و بُرد بیشتری می‌دهد.

مدیریت گسل‌ها: در نهایت، نکته‌ای کلیدی این است که در فضای موقتی میان دو مرحله از بحران—که گاه به‌صورت ناخواسته به‌وجود می‌آید—نباید اجازه دهیم گسل‌های سیاسی، فرهنگی یا اجتماعی مجدد فعال شوند.

پس از یک دوره هم‌افزایی اجتماعی، نباید اجازه داد که دوقطبی‌ها به عرصه بازگردند. رسانه راهبردی باید این تهدیدها را به فرصت تبدیل کرده و با تمرکز بر «ایران» به‌عنوان هشتگ اصلی، مسیر وحدت ملی را تثبیت کند.

در مجموع، رسانه اگر بخواهد در بزنگاه‌ها مؤثر باشد، باید همزمان بتواند روایت بسازد، ضدروایت پاسخ دهد، احساسات عمومی را مدیریت کند، و از همه مهم‌تر، پیوست فرهنگی و اجتماعی برای کنش‌های خبری خود تعریف کند. این‌گونه است که رسانه نه تنها در انعکاس واقعیت، بلکه در شکل‌دهی به آینده نیز نقش‌آفرین خواهد بود.

برای دانلود صوت اینجا[2] را کلیک کنید

References

  1. ^خبرگزاری حوزه (www.hawzahnews.com)
  2. ^اینجا (media.hawzahnews.com)

Authors: صاحب‌خبران - جدیدترین و آخرین اخبار ایران و جهان - علمی-فناوری

آخرین اخبار چند رسانه ای

پیشنهادات امروزمون چیه؟

ads
ads2