همسرداری؛ الگوی تازه زندگی یا تکرار رفتارهای والدین؟

به گزارش خبرگزاری حوزه[1]، حجت الاسلام والمسلمین رضا یوسف زاده، کارشناس امور خانواده تربیت در گفت و گویی به پرسش و پاسخی با محوریت «زندگی مشترک و مدیریت تفاوتهای خانواده» پرداخت که تقدیم شما فرهیختگان می شود.
هشت محور اصلی گفت و گو:
۱. ممنوعیت قضاوت دیگران و تمرکز بر فهم تفاوتها
۲. تفاوت نقشهای جنسیتی و تاثیر آن بر زندگی مشترک
۳. پذیرش سبک زندگی و عادتهای خانوادگی متفاوت
۴. تنظیم توقعات واقعبینانه در ازدواج و روابط خانوادگی
۵. مدیریت تعارض با والدین و معنادرمانی
۶. تقویت اراده از طریق معنا، اهداف خرد و تکرار مستمر
۷. مقابله با کمالگرایی افراطی و اقدام عملی به جای انتظار کامل بودن
۸. مدیریت دخالت خانواده همسر و تنظیم خواب سالم
در مواجهه با تفاوتها در زندگی مشترک و جامعه باید «قضاوت ممنوع» باشد. وظیفه ما تنها «فهمیدن» است؛ یعنی تلاش کنیم یکدیگر را بشناسیم و درک کنیم، نه اینکه قضاوت کنیم.
یکی از بخشهای مهم تفاوتهای خانوادگی به «تفاوت در نقشهای جنسیتی» مربوط میشود.
نقش جنسیتی یعنی تقسیم وظایف خانوادگی؛ اینکه چه کسی چه مسئولیتی را بر عهده دارد.
برای مثال، ممکن است در یک خانواده انتظار از پسر و دختر متفاوت باشد، یا نگاه به نقش زن و مرد در خانوادهها یکسان نباشد.
یعنی در یک خانه عقیده بر این است که مرد باید چه کارهایی انجام دهد، زن چه وظایفی داشته باشد، و حتی فرزندان چه مسئولیتهایی را بر عهده بگیرند.
همچنین، میزان مشارکت اعضای خانواده ــ از پدر و مادر گرفته تا دختر و پسر ــ در تصمیمگیریها متفاوت است. این همان چیزی است که ما آن را «تفاوت در نقشهای جنسیتی» مینامیم.
حال پرسش اینجاست که چنین تفاوتی کجا میتواند منجر به چالش شود؟
باید توجه داشت که نخستین تصویر ما از زن و مرد، عمیقاً در ذهنمان با «پدر و مادر» گره خورده است.
حتی با وجود گسترش فضای مجازی، ناخودآگاهترین و پایدارترین تصویر از نقش زن و مرد، همان تصویری است که از پدر و مادر خود داریم.
بنابراین، وقتی وارد زندگی مشترک میشویم، به صورت ناهوشیار انتظار داریم همسرمان همان نقشها و همان رفتارهایی را ایفا کند که پدر یا مادرمان انجام میدادند.
اگر این دو تصویر فاصله زیادی داشته باشند، زمینهساز تعارض میشود.
مشکل دقیقاً از جایی آغاز میشود که ما به جای درک تفاوت، شروع به «قضاوت» میکنیم و میگوییم: «تو اشتباهی، تو باید شبیه الگوی ذهنی من باشی».
در حالی که حقیقت این است که«ازدواج» یعنی ورود به الگویی تازه از زندگی.
الگوهای خانوادگی تنها میتوانند چارچوبی کلی به ما بدهند، اما تکرار عین به عین آنها در زندگی مشترک امکانپذیر نیست.
برای مثال، ممکن است پسری از همسرش انتظار داشته باشد که دقیقاً همان نقشهای زنانه و مادرانهای را ایفا کند که مادر خودش در خانه انجام میداد.
یا شاید شنیده باشید که برخی میگویند: «مادران ما برای آوردن آب یخ میشکستند، یا برای شستن لباسها زحمت زیادی میکشیدند»، و همین را معیار قرار میدهند.
در حالی که سبک نقشهای جنسیتی در خانه همسر ممکن است متفاوت باشد؛ شاید در آن خانواده مردان در امور خانه مشارکت بیشتری داشتهاند و تصمیمگیریها جمعیتر بوده است.
فهم و پذیرش این تفاوت بسیار اهمیت دارد؛ زیرا ما از دو مدل متفاوت آمدهایم و باید به نقطهای مشترک برسیم.
همین منطق درباره «عادتها و سبک زندگی خانوادگی» نیز صادق است. هر خانوادهای عادتها و سبک خاص خود را دارد. مثلاً در یک خانواده نشستن به حالت خاصی امری طبیعی است، در حالی که ممکن است در نگاه فرد تازهوارد به آن خانواده، این رفتار نشانه بیادبی تلقی شود.
در چنین مواقعی، من از افراد میپرسم: «آیا واقعاً این رفتار نشانه بیاحترامی به شماست یا صرفاً یک عادت خانوادگی است؟» اگر فرد بگوید: «نه، با من دعوا یا دلخوری خاصی ندارند»، آنگاه روشن میشود که موضوع ریشه در عادتهای خانوادگی دارد، نه بیاحترامی.
بنابراین باید بپذیریم که عادتها و سبکهای خانوادگی متفاوتاند و قضاوت بر اساس عادتهای خودمان خطاست.
در نتیجه سبک خانوادهای که من در آن بزرگ شدهام، با سبک خانواده همسرم متفاوت است.
این تفاوتها، همانطور که در قرآن کریم نیز آمده، ملاک برتری و ارزشگذاری نیستند. خداوند میفرماید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللّهِ أَتْقَاکُمْ»؛ یعنی ملاک ارزشگذاری تنها تقواست، نه تفاوتهای فرهنگی و خانوادگی.
پس من نمیتوانم بگویم «سبک خانواده من برتر است و همسرم باید آن را بپذیرد». قرار نیست شیوههای زیست و ارزشهای یکدیگر را تغییر دهیم، بلکه وظیفه ما این است که در کنار تفاوتها، با هم زندگی کنیم.
برای این منظور، نخست باید «تفاوتها را بپذیریم»؛ دوم، «انتظارات خود را واقعبینانه» تنظیم کنیم.
همانطور که نمیتوان از یک کودک سهماهه انتظار داشت یک پرس غذای سنگین بخورد، نمیتوان از همسر نیز انتظاراتی خارج از شرایط خانوادگی و محیطی او داشت.
اگر من صرفاً بگویم: «این آرزوی من است و حتماً باید محقق شود»، این نشانه بلوغ ارتباطی نیست. خواستههای من تنها در چارچوب شرایط محیطی معنا پیدا میکنند.
سؤالات مخاطبین:
* این توقعات چه زمانی شکل گرفته و برآورده شود؟
از همان ابتدای ازدواج، توقعات زوجین از یکدیگر و همچنین توقعات خانوادهها از فرزندان و همسرانشان شکل میگیرد.
تنظیم این توقعات، هنری است که هر انسان در زندگی مشترک باید آن را بیاموزد. هدف از ازدواج، در واقع ایجاد بستری برای رشد فردی و مشترک است. رشد به معنای توانایی مدیریت تفاوتها و برقرار کردن تعادل میان آنهاست؛ مانند یک بندباز که با چوب تعادلش را روی بند حفظ میکند.
هنر زندگی در دل تفاوتها، کلید خوشبختی زوجین است. پسر و دختری که این هنر را فرا گرفتهاند، میتوانند زندگی مشترکی شاد و متعادل داشته باشند.
* پرسیدن که من خانمی چهل ساله هستم که ازدواج نکردهام و با مادرم زندگی میکنم، ولی خیلی مرا اذیت میکند و بداخلاق است. قبلاً رفتار او بهتر بود، اما اکنون بسیار بیاعصاب شده است. چه کاری میتوانم انجام دهم؟
تعارض با پدر و مادر یکی از شدیدترین انواع تعارض است. وقتی ما با والدین خود دچار چالش میشویم، این مسئله به مراتب عمیقتر از تعارضات بین دوستان یا همکاران است و میتواند اثرات روانی شدیدی بر فرد داشته باشد و فرسودگی روانی ایجاد کند.
خانم محترم، شما شرایط دشواری را تجربه میکنید و خستگیای که بیان میکنید نشاندهنده دغدغهتان برای بهبود ارتباط است، اما شرایط دشوار شده و گاهی احساس میکنید دیگر توان تحمل ندارید. از سوی دیگر، مادر شماست و نمیتوانید با او تندی کنید یا رفتار بد داشته باشید.
علتهای احتمالی تغییر رفتار والدین در سنین بالاتر عبارتند از:
۱. تغییرات جسمی و روانی: تغییرات هورمونی یا بیماریهایی که در سن بالا رخ میدهد، میتواند منجر به تحریکپذیری، بیحوصلگی، زودرنجی و گاهی پرخاشگری شود.
۲. فشارهای روانی: احساس تنهایی، نگرانی از آینده فرزند، پشیمانیهای گذشته یا فرسودگی روانی میتواند موجب شود والدین کمی پرخاشگرتر شوند و صبر و حوصله خود را از دست بدهند.
حال، چگونه باید برخورد کنیم؟
نخست، باید بپذیریم که برخی روابط در زندگی انسانها قابل حذف نیستند. نمیتوان گفت: «تو دیگر مادر من نیستی یا فرزند من نیستی». این روابط، دائمی و پایدار هستند.
دوم، از نگاه دینی، تنظیم ارتباط با والدین عامل رشد روحی و روانی انسانهاست. توجه به والدین اثر معنوی و روانی بسیار قوی دارد و روحیه و انگیزه دوبارهای به فرد میدهد.
حتی اگر رفتار مادر گاهی تلخ، بیادبانه یا تحقیرآمیز باشد، یافتن معنای بالاتر برای این رنج، قدرت تحمل و رشد شما را افزایش میدهد.
در روانشناسی امروز به این مفهوم «معنادرمانی» میگویند؛ یعنی شما برای این رنج معنایی پیدا کنید و آن را به عنوان فرصتی برای رشد و تعالی خود ببینید.
شما باید معنای این رنج را برای خود پیدا کنید؛ یا با تغییر محیط، یا در صورتی که تغییر محیط ممکن نیست، با ایجاد تغییرات در درون خود.
مهم است که این تغییر درونی شما را ضعیف نکند بلکه قوی سازد، همانند آبی که سیبزمینی را نرم و تخممرغ را سخت میکند؛ بسته به ماهیت درون خود، واکنش شما متفاوت خواهد بود.
فراموش نکنید که برای انجام این کار، ابتدا باید درونی خود را تقویت کنید. خودمراقبتی و تقویت اراده و قدرت روانی، پیشنیاز مدیریت چنین روابط دشواری است. با اراده و نیروی درونی قوی، میتوان این چالشها را به فرصت رشد تبدیل کرد و سلامت روحی خود را حفظ نمود.
* شما فرمودید برای هر رنجمون باید معنا در نظر بگیریم. آیا منظور این است که همیشه باید در جستجوی معنای رنجهایمان باشیم و این هم همان تقویت اراده است؟
بله، دقیقاً همین است. یافتن معنا برای رنجها، کلید طلایی تقویت اراده است و بر جنبههای مختلف زندگی تأثیرگذار است. این مفهوم در تمام جنبههای زندگی کاربرد دارد. یکی از کارکردهای مهم دین، ایجاد معنا برای زندگی است.
امروزه روانشناسی نیز به این نکته اشاره دارد که یکی از انواع اضطراب، «اضطراب بنیادین» یا «اضطراب وجودی» است که ناشی از نداشتن معنا در زندگی است.
وقتی انسان دلیلی برای زندگی نداشته باشد، نوعی پوچی و بیدلیلی را تجربه میکند. اما یافتن معنا کافی نیست؛ فرد باید توانمندی لازم برای اعمال آن معنا را نیز داشته باشد.
برای مثال، این خانم باید فعالیتهایی برای خود داشته باشد: ورزش کند، در کلاسهای آموزشی شرکت کند، دانش خود را افزایش دهد، روابط اجتماعی خود را تقویت کند و در فعالیتهای خیرخواهانه شرکت نماید، مانند حضور در خیریهها، مسجد یا حسینیه.
فعال نگه داشتن خود از نظر روانی و اجتماعی، توانمندی او را در تعامل و مراقبت از مادری که اکنون در سن پیری قرار دارد، افزایش میدهد.
توصیه عملی دیگر، گفتگوی آرام و همدلانه با مادر است. در مواقعی که مادر تند رفتار میکند، پاسخ تند ندهید، زیرا منجر به جر و بحث و تلخی بیشتر میشود. اما زمانی که مادر آرام است، با مهربانی صحبت کنید و پیام خود را منتقل کنید: «تلاش من این است که شما آرامش داشته باشید، اما گاهی حرفهایی میزنید که دل من را میآزارد.»
مهم این است که پیام شما شنیده شود، نه اینکه مادر تغییر فوری رفتار داشته باشد. حتی اگر لازم شد صد بار هم این پیام را با زبان و روش مناسب تکرار کنید تا تعامل و ارتباط حفظ شود، هرچند تلخیهایی نیز در مسیر باشد.
* چه راهکارهایی برای تقویت اراده وجود دارد؟
یافتن معنا در هر کاری اراده را تقویت میکند. این یک سازه زیربنایی است. اراده، مانند یک عضله است؛ با تمرین تقویت میشود.
پیشتر تصور میشد که انگیزه تنها عامل موفقیت است، اما مشاهده شد که انگیزه به تنهایی کافی نیست. گاهی ما علاقه داریم کاری را انجام دهیم، ضرورت آن را میدانیم و انگیزه داریم، اما باز هم آن را انجام نمیدهیم. در چنین مواقعی، دیسیپلین و نظم اهمیت پیدا میکند.
یکی از دلایل ضعف اراده، اهداف بسیار دور و بزرگ است. برای تقویت اراده، اهداف خود را خرد و قابل دسترس کنید؛ مانند خوردن غذا قاشققاشق یا آجر روی آجر ساختن دیوار.
در روایات آمده است که «کار کوچک ولی پایدار بهتر از کار بزرگ و ناپایدار است». بنابراین، بهتر است کارها را به بخشهای کوچک تقسیم کنید و آنها را با دوام انجام دهید.
برای مثال، اگر قصد دارید کتابی ۳۰۰ صفحهای را بخوانید، لازم نیست یکباره بخوانید؛ میتوانید روزی ده دقیقه مطالعه کنید و پیشرفت خود را ثبت کنید. این روش، علاوه بر افزایش انگیزه، قدرت اراده را نیز تقویت میکند.
تکرار و تلقین نیز بسیار مؤثر است. همانطور که در دین، نماز و ذکر روزانه تأکید شده، تکرار منظم باعث رشد و تقویت میشود.
اگر خود را مرتباً به ضعف اراده متهم کنید، واقعاً ضعیف خواهید شد. اما اگر با خود تکرار کنید: «من اراده قوی دارم»، این تلقین به تقویت قدرت درونی شما کمک میکند.
بنابراین برای تقویت اراده، باید:
۱. معنا و هدف برای فعالیتها پیدا کنید.
۲. فعالیتها و اهداف خود را کوچک، روشن و پایدار کنید.
۳. تمرین و تکرار مستمر داشته باشید.
۴. تلقین مثبت و باور به توانمندی خود را در ذهن تقویت کنید.
* من همیشه بهترین ایدهها را دارم و میخواهم کارهایم را به بهترین شکل انجام دهم. میدانم توانایی لازم را هم دارم، اما آنقدر معطل میکنم که در نهایت بیخیال میشوم. لطفاً یک روش کاربردی برای برنامهریزی به من یاد بدهید.
این مسئله در کشور ما بسیار شایع است و من در میان مراجعینم افراد زیادی را دیدهام که میخواهند بهترین باشند، ایدههای زیادی دارند، اما به دلیل اهمالکاری، کارها عقب میافتد. این پدیده نشانگان «کمالگرایی افراطی» یا «کاملگرایی افراطی» است که میتواند آسیبهایی ایجاد کند.
کمالگرایی افراطی به معنای این است که همیشه دنبال بهترین و بینقصترین حالت باشیم؛ تفکر «همه یا هیچ» در ذهن وجود دارد. اگر همه آنچه میخواهیم محقق نشود، احساس میکنیم هیچ کاری انجام ندادهایم.
این نوع کمالگرایی گاهی نسبت به خودمان، گاهی نسبت به دیگران و حتی نسبت به جامعه ظاهر میشود.
نتیجه کمالگرایی افراطی، فرسودگی شدید است. فرد همواره در حال دویدن است، اما از ترس نقص، انگیزه واقعی ندارد و انرژیاش صرف تلاشهای بیوقفه و فشار روانی میشود.
در برخی موارد، کمالگرایی افراطی باعث اهمالکاری میشود؛ یعنی فرد به جای اقدام، برنامهریزی بیش از حد میکند و نهایتاً هیچ کاری انجام نمیدهد.
اگر کمالگرایی شدید باشد، گاهی لازم است مشاور مراجعه شود، زیرا میتواند با وسواس و اضطراب ترکیب شود و اثرات منفی بیشتری ایجاد کند. اما در موارد عادی، میتوان با تغییر باورها و نگرشها آن را مدیریت کرد.
روش عملی برای مقابله با کمالگرایی افراطی:
۱. این جمله را به خودتان تکرار کنید: «هفتاد تا هشتاد درصد عالی است و بهتر از صد درصد خیالی است.» تلاش برای بهترین بودن خوب است، اما کافی است که کار به نتیجه برسد.
۲. اقدام کنید و به جای انتظار برای شرایط کامل، کار را شروع کنید. مهم، تلاش و پیشرفت است، نه کامل بودن مطلق. همانطور که در قرآن آمده: «لی الانسان الا ما سعی»؛ یعنی تلاش انسان اهمیت دارد.
۳. اهداف را خرد و قابل دسترس کنید. یک پروژه بزرگ را به بخشهای کوچک تقسیم کنید و گامبهگام پیش بروید.
۴. تمرکز بر «بیست درصد اصلی» کار که هشتاد درصد موفقیت را رقم میزند. بسیاری از تلاشها صرف جزئیات غیرضروری میشود، اما با تمرکز بر بخش اصلی، موفقیت تضمین میشود.
۵. خودتان را از فشار و انتظار بیش از حد آزاد کنید. کمالگرایی افراطی درونسویی است که نباید با آن زندگی واقعی و دیگران را تحت تأثیر قرار داد.
در نهایت، کمالگرایی افراطی با رسیدن به حقیقت واقعی انسانها و محدودیتهای آنها هماهنگ نیست.
بسیاری از استانداردهایی که در ذهنمان ساختهایم، واقعی نیستند. خداوند ما را در مجموعهای از شرایط و محدودیتها برای رشد قرار داده است و لازم است با واقعیتها زندگی کنیم و دیگران را مجبور نکنیم تا مطابق با ایدهآلهای ذهنی ما عمل کنند.
* مادرشوهرم در زندگی ما زیاد دخالت میکنند و فکر میکنند من مثل دخترشان هستم. هر حرفی که بخواهند میتوانند بزنند و هر رفتاری که بخواهند میتوانند انجام دهند. برای مثال، هر کاری که بخواهم انجام دهم، ابتدا با همسرم مشورت میکنم، و اگر مادرش راضی نباشد یا خوشش نیاید، بین ما مشکل ایجاد میکند و کلی حرف زشت پشت سرم میزند. همسرم نیز اخلاق مناسبی ندارد و هر چه مادرش میگوید، به گوش من میرساند و حق را به مادرش میدهد.
ارتباط با خانواده همسر یکی از چالشهای رایج زندگی زن و شوهری است. چه آقا با خانواده همسرش و چه خانم با خانواده شوهر، ممکن است در این زمینه مشکلاتی داشته باشند.
واقعیت این است که دخالتهای بیجای خانوادهها یکی از علل طلاق در کشور ما محسوب میشود و فشار روانی زیادی بر فرزندان وارد میآورد.
اما تجربه تخصصی من نشان میدهد که در بسیاری از موارد، آنچه زوجین به عنوان «دخالت» میپندارند، در واقع دخالت واقعی نیست.
بسیاری از مواقع، والدین نظر خود را میدهند و فرزندشان به دلیل درستی نظر آن را میپذیرد. مثال: مادر به پسرش میگوید «بهتر است در فلان منطقه خانه بگیرید» و پسر نیز موافقت میکند؛ این نظر دادن، اجبار و تحکم نیست.
دخالت واقعی جایی است که تحکم و اجبار وجود داشته باشد؛ مثلاً والدین میگویند: «تو باید این کار را انجام دهی وگرنه...» یا از گروکشی عاطفی استفاده کنند و فشار روانی وارد کنند.
حال، چه کاری باید انجام دهیم؟
الف: پذیرش واقعیت:
برخی روابط قطع شدنی نیستند و باید پذیرفته شوند. روانشناسی غربی معمولاً توصیه به قطع ارتباط میکند، اما این روش با فرهنگ ما همخوانی ندارد. در فرهنگ ما و از نظر علمی و دینی، صله رحم و ارتباط با خانواده همسر واجب است و حق قطع کردن آن را نداریم. بنابراین باید بپذیریم که با این خانواده در ارتباط هستیم و زندگی میکنیم.
ب: تمرکز روی رابطه با همسر:
به جای تمرکز روی رفتارهای خانواده همسر، تمرکز خود را بر رابطه خود با همسر قرار دهید. همانطور که در ساختوساز ساختمان، ابتدا پی و اسکلت زده میشود و بعد دیوارها، در زندگی مشترک نیز ابتدا باید بنیان رابطه را محکم کنید. رابطهای گرم، محبتآمیز و مبتنی بر احترام و استقلال ایجاد کنید.
ج: ایجاد حریم و محدودیتهای محترمانه:
مسائل خصوصی خود را با همسر درمیان بگذارید و حریم خود را حفظ کنید. در رفتوآمدها و تعاملات، حتی اگر والدین از حدود احترام خارج شوند، با احترام و مودبانه واکنش نشان دهید. این رفتار آرامآرام چارچوب احترام را به آنها منتقل میکند و موجب کاهش رفتارهای مزاحم میشود.
د: صبوری و برنامهریزی گامبهگام:
تغییر رفتار والدین زمانبر است. نباید انتظار داشت که یکشبه همه چیز تغییر کند. با صبوری، گامبهگام و تمرکز بر مسائل مهم زندگی مشترک، میتوان آرامآرام رفتارهای مزاحم را مدیریت کرد.
نتیجه: کلید حل این چالش، تقویت بنیان رابطه با همسر، ایجاد حریم و محدودیتهای محترمانه، پذیرش واقعیت و صبوری در مواجهه با خانواده همسر است. با این روش، میتوان فشار روانی ناشی از دخالتهای خانواده همسر را کاهش داد و زندگی مشترک سالم و متعادل داشت.
* خیلی سخت خوابم میبرد. باید یک ساعت این پهلو و آن پهلو شوم تا خوابم ببرد. صبح که باید سر کار بروم، همیشه دیر میرسم. واقعاً نمیدانم چه کار کنم؛ راهکاری در این مورد برای بفرمایید.
تنظیم خواب یکی از مهمترین مؤلفههای سلامت جسمی و روانی است. در بسیاری از اختلالات روانشناختی، ابتدا خواب فرد بررسی و تنظیم میشود، زیرا سبک زندگی و نظم خواب تاثیر مستقیم بر سلامت روان دارد.
امروزه به دلیل سبک زندگی مدرن و آلودگیهای صوتی، نوری و رسانهای، خواب انسانها به هم ریخته است. بهترین ساعت خواب، قبل از نیمه شب است. برای داشتن خواب باکیفیت، توصیه میکنم چند نکته را رعایت کنید:
۱. آمادگی قبل از خواب: نیم ساعت پیش از خواب، نور خانه را کم کنید، رسانهها را خاموش کنید و گوشی خود را در حالت هواپیما قرار دهید. خواب با کیفیت بدون این آمادگی دشوار است.
۲. فعالیتهای آرامشبخش:
الف: ذکر و ارتباط با پروردگار و معنویات قبل از خواب، مانند خواندن «هو الله»، صلوات یا آیتالکرسی، باعث آرامش ذهن میشود.
ب: مطالعه کتابهای سبک و آرامشبخش، نه کتابهای سنگین یا هیجانانگیز، ذهن را منظم میکند و به خواب کمک میکند.
ج: گفتگوهای آرام با همسر یا فرزند، مانند خواندن داستان، حس شکرگزاری و مرور نعمتهای خداوند، آرامش روانی ایجاد میکند.
۳. تنظیم زمان بیداری و خواب: زود بیدار شدن صبح و فعال ماندن در طول روز، کمک میکند شب هنگام خواب طبیعیتر شود. قیلوله (چرت کوتاه) در طول روز نیز میتواند مفید باشد، اما بیش از نیم ساعت نباشد.
۴. رفتارهای عملی قبل از خواب:
مسواک زدن، مرتب کردن محیط، رسیدگی به امور فرزندان، کم کردن نور و خاموش کردن تلویزیون.
تمرین تنفس دیافراگمی: نفس عمیق از بینی بکشید، چند ثانیه نگه دارید و به آرامی از دهان بیرون دهید. این روش ذهن و بدن را آرام میکند و آماده خواب میسازد.
اگر با رعایت این نکات هنوز مشکل خواب دارید، نیاز است که از روانشناس یا روانپزشک کمک بگیرید تا اختلالات خواب به صورت تخصصی بررسی و درمان شوند.
References
- ^خبرگزاری حوزه (www.hawzahnews.com)
- ^اینجا (media.hawzahnews.com)
Authors: صاحبخبران - جدیدترین و آخرین اخبار ایران و جهان - علمی-فناوری